سال اقتصاد و فرهنگ ، با عزم ملی و مدیریت جهادی *** پیش به سوی سالی جدید *** پایان امتحانات نوبت اول *** ورژن جدید سایت سمپاد بیست بر روی هاست بارگزاری شد

 

دعاي شب امتحان يادتون نره:

 

اللهمَ اِجْعلْ في بَغلَنا تلميذةٌ خَرخونَنا وَجْعل في اطرافَنا مُراقبةٌ گاگولنا!!!

 

 راستی تو پایینی نظر بدین

 


 

 

 

سلام به دوستای فارغ از امتحان!

تاکسی فرزانگان افتتاح شد!

(شرمندتونم که متنی براش ننوشتم!)

فقط یه توضیح!

زمونی که داشتیم این عکسو میگرفتیم زنگ ورزش بود....

هوا برفی بود....این بود که طبق معمول ورزش نکردیم

نیس ما وقتی ورزش میکنیم تا یه هفته هممون چلاق میشیم.......

خلاصه این بود که به فکر تاسیس تاکسی فرزانگان افتادیم

شخص راننده خودم هستم(ارشمیدس)

اونیم که تو فرغون نشسته نخودیه!

دوتایی هم که تو ایستگاه ان  قالیله و ژولی هستن

تموم مدتی که ما داشتیم فرغون بازی میکردیم یه اقایی واستاده بود دم در مدرسه داش ما رو نگاه میکردو میخندید....هی ما گفتیم این کیه کیه!؟!؟!

وقتی کارمون تموم شد نخودی از فرغون اومد پایین...برگشت رو به عقب!

نخودی:(در حال بالا و پایین پریدن(استرس شدید!))

وای بابامه...بابامه!

ببین اخه ۱۰ سال درس خوندیم...یه بار بابامون اومد مدرسه اونم تو چه وضعی!

روز بعد

ما: نخودی چی شد؟!

نخودی: ای بابا .....من از خجالت مردم...فک کن ۱۰ سال باباهه بچشو به امید درس خوندن بفرسته مدرسه بیاد ببینه بچش داره تو مدرسه فرغون سواری میکنه

ما: خب حالا بابات چی گف؟

نخودی:هیچی بابا گف شما جووونین باید جوونی کنین!

ما:بعد تو چی گفتی؟!

نخودی:هیچی میخواستم بگم بابا جوون پس اگه اینجوره قربون دستت یکم پول بده با بچه ها داریم میریم جوووونی کنیم...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

سلام به همگی...

یه سلام بهاری به همه دوستا

میدونم خیلی دیر کردم ...میدونم خیلی چیزا رو جا انداختم....

میدونم...میدونم.....کتک کاری نکنین!

ولی خب مگس هم بعد یه ربع ویز ویز کردن نیاز به مرخصی داره...دیگه....(بلا تشبیه!)

خب اول از همه عیدتون مبارک....ایشالله سال خووبی داشته باشین!

بعدشم اینکه وبلاگمون 2ساله شد....دس....دس.....دس ....رقص....نه!نه!هیچی!

بریم سراغ پست جدید:

 

نمایشگاه

 

نمی دونم چه فکری کرده بودیم که چند روز بسط نشستیم دفتر که:

-         خانووووووووووم ببینین چقد انتظامات نمایشگاه برازنده ماست!تو رو خدا نگاه.....

 

-شما؟!انتظامات؟!

  

خب البته حق هم داشتن ، هرکس در لحظه اول که اینو میشنید یه یک ربعی به ما نگاه میکرد و میخندید و بعد میگفت: شما و انتظامات؟اخه یکی باید شما رو کنترل کنه!

خلاصه زاکان لطف داریدی(ترجمه: بچه ها لطف دارن!)

 

و بلاخره شایسته سالاری در مرکز سبب این شد که ما بشیم انتظامات و تدارکات نمایشگاه!

خب نیاز بود که ما رو با یکسری وظایف از پیش تعیین شده آشنا کنن دیگه

این بود که تصمیم گرفتن یه روزی خیر باشد برامون جلسه بزارن!

-         خب بچه ها ..................................................(2ساعت بعد!)

اینم از وظایفتون:

(به دلیل حفظ  آبرو از شرح آن در اماکن عمومی معذوریم)

 

حسابی از کت و کول افتادیم....ولی اه بر زبان نیاودیم (اره جوون پسر همسایمون!)

 تو خونه ، خونوادگی بسیج میشدن تا ما رو مشت و مال بدن.....

 

توی کارای تدارکات منو منگنه  و دیوارای مدرسه کلی با هم خاطره کسب کردیم

مگه شونه و بازو موند برام؟! چند کیلو هم از دوستان قرض کردم آب کردم!!!

یادش بخیر این منگنه هم واسه خودش خاطراتی داشت......

نام: نخودی

معروف به: نخودی کج دست!

جرم: منگنه دزدی،حمل قیچی و قاچاق سوزن در محیط مقدس مدرسه!

 

 

عکس متهم!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(یه روز که ما مشغول فعالییت بودیم....)

دفتر دار مدرسه( مامور پرونده های راکد!): سلام بچه ها خسته نباشید ...من یه قیچی داشتم.....توسی بود

ما: نه.....نه

-         چرا داشتم ....اها اونا.....

-         نه...نه......!!!

-         چرا اون قیچی منه....

-         ا؟

-         آره...کی اونو از رو میز من برداشت؟

-         کی؟ ما؟؟؟!نه...نه ...نه

خب البته نخودی به کارش وارده!!!

 

کم خرابکاری هم به بار نیاوردیم

من و ژولی !!

تموم لوله های مدرسه رو با اسپره رنگ کردیم....خب اینم یه تفریحیه دیگه!!!

در همین حین....

چندتا سال اولی: ا...ا شما دارین چیکار میکنین؟چرا در و دیوار مدرسه رو با رنگ خراب کردین؟!

-         نه عزیزم تو هنوز فنچی نمیفهمی!...این کار ما طرحی در جهت شاداب سازی فضای مدرسه اس!

(همون چندتای اولی!): ا...چه جالب میدین، ما هم رنگ کنیم؟!

ژولی: دخترم بابایی برو سر کلاست تا نیومدم صورتتو از شرق به غرب نوازش نکردم!

خلاصه همه چیو که نمیشه تعریف کرد!!!(استرس......!!!)

 

جاتون خالی یه روز دور هم ناهار ساندویچ خوردیم!!!

عجب ناهاری شده بودا.....به قول ژولی، اینا حالا تا حال ما رو بهم نزنن ول نمیکنن!

یکی از بچه ها با کلی سانسور داش تعریف میکرد:

اره دیگه خلاصه حالم بد شد.....چیز شد یهو.....گلاب به روتون جاتون خالی شکوفه زدم!

غالیله: ا....استفراغ زدی؟!

حالا وسط ناهار!

مگه گذاشتن غذا از گلوی بی صاحاب پایین بره؟!

هنوز اخرین لقمه با معده ملاقات نکرده بود که ندا امد:

خب بچه ها...نوش جوووون با توکل بر خدا شروع کنین ادامه کار!

-         کار؟

- اره...کف سالن خیلی کثیفه! بی زحمت.....

اونروز تا ساعت 6مدرسه موندیم.....

با اون همه کار سنگین دیگه واسه خودمون پهلووونی شدیم!

البته میدونین که ما فقط و فقط واسه دل خودمون داشتیم جووون میکندیم!

خب در تمام این مدت ما یک چشم انداز داشتیم به روزهای آتی!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاصه نمایشگاه با رشادت ها و فداکاری ها و از جان گذشتگی های ما آماده شد!!

درسته که این بین خیلی ها به ما امید میدادن

ولی خب از اونجایی که ما انسانهای انتقاد پذیری هستیم با داد و فریاد پاسخگوو بودیم!

خاطرات خووبی بود....چون روزای خوبی گذشت....چون همه با هم بوودیم!

خلاصه جا داره به همگی بگیم خسته نباشید..............

 

 

 

 

 

 

سلام

یه سلام بهاری به همه سمپادی ها و غیر سمپادی ها و بستگان و در و همسایه!

چطـــــــــــــــــــــــــورین؟!

میریم سراغ متن این پست!

 

پیدا شده

 

نام:شبنم!

تصویر:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نامبرده (شبنم.م) در روز 24 فروردین حوالی ساعت 9 بامداد توسط یکی از معاونین مرکز به سمت کلاس دوم ریاضی هدایت شد!

لازم به ذکر است هنگام ورود نامبرده به داخل کلاس دانش آموزان که صبح اللطلوع توسط همان معاون مذکور از آمدن نامبرده اطلاع یافته بودند استقبال گرمی از او بعمل آورده و پس از دقایقی از حضور او در کلاس شروع به معرفی خود نمودند!

اه.....چقد متنش شبیه گزارش قتل شد!!!

بزا رک و راست برم سر اصل مطلب......(با اجازه بزرگترا بعلـــــــــــــه!!نه...ببخشید!)

شبنم همکلاسیه جدیدمونه!....یه دختر آروم(البته فعلا") گرم و مهربون!!!

اینم بگم که هیچم گرد و غبار هوای تهرون تو دلش نیس!

این دوست جدیدمون از فرزانگان (شهرستان!) تهران به مدرسه ما منتقل شده.

یه سئوال فراهوشــــــــی....

کلاس ما 22نفره است! با 22تا تک صندلی!

ولی از وقتی شبنم اومد هیچ صندلی به کلاسمون اضافه نشد!

میریم سراغ گزاین(جمع مکسر گزینه!)

 

1-     شبنم رو صندلیه دبیرا میشینه!

2-     شبنم رو صندلیه ارشمیدس میشینه....ارشمیدس سرپا وامیسته!

3-     شبنم نمیشینه!

4-     از اولشم هیچکی رو صندلی نمی نشسته....صندلیا دکور بودن!

 

حالا میریم سراغ حل تست......

روزی که شبنم اومد کلاس ما مصادف بود با مبتلا شدن یکی از بچه های کلاس به بیماری خانمان سوز ابله مرغون!

(از خداوند منان برای خانواده این عزیز غایب طلب صبر داریم...همگی سر بر سجده در ارزوی شفای اوییم!)

شبنم فعلا" روی صندلیه نگین مستاجره....تا اینکه نگین بیاد و ما با آغوش باز اونو(شبنم) در ردیف اخر(محل اسکان ما 7تای شر ته کلاس!) پذیرا باشیم....

خدا اخر و عاقبتش رو به خیر کنه....

به قول ژولی: حیفی...از دست میری.....تو هنوز جووونی!

 

خلاصه....بچه های فرزانگان تهران، دوست و رفیقای شبنم(الهام...یاسمن ...نهاله و....!!!)

و هرکس که میخواد از شبنم اطلاعاتی کسب کنه میتونه از این طریق پیام خودش رو بزار(البته بعد از شنیدن صدای بوووووق!)

بهتون قول میدیم مراقب شبنم باشیم.....خلاصه هرچی باشه اون دیگه جزئی از ما شده!!!

ما سعی داریم تمامی سعی خودمون رو در جهت آموزش زبان شیرین و اینترنشنال گیلکی به شبنم عزیز به خرج دهیم!

لازم به ذکر است که شبنم جان تا به امروز واژه پرمعنا و مفهوم : تــــــی بلا میسر » را آموختند!

 

فرقی نداره سمپادی تهران باشه یا رشت باشه................مهم اینه که تو رگش خون سمپادی بجوشه!

 

 

 

 

تموم شد!

دوم ریاضی و شیطونیاشم تموم شد!

بچه های ردیف آخر.......وسط  و اول!

همشون حالا باراشون رو جمع کردن و از کلاس رفتن!

ماییم و یه کلاس خالی!

همه جاش حالا خاطره شده!

همه چیز حالا خاطره شده!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یادته....امتحان عربی رو نخوندیم و تصمیم گرفتیم ورق سفید بدیم.....و دادیــــــــــــــم!

یادته چقد به آب و آتیش میزدیم تا امتحان زبان کنسل بشه ؟!......و نــشــــــــد!!

یادته چقد واسه نمایشگاه حرص خوردیم............

واااااااای مسابقه ی پلکان تو مدرسه! عجب چیزی  بوووود!

دیگه عادتمون شده بود که تا زنگ کلاس میخورد ما تازه میرفتیم پایین!

هروقت هم که بیکار میشدیم میرفتیم دفتر و دردل میکردیم!

آخرشم تو حسرت چایی خوردن تو دفتر موندیم!

 

انقد شیطونی کردیم که کم کم یادمون رفت واسه چی میام مدرسه!

چقد معلما از دستمون حرص خوردن!!!

وااااااااااااااااااااای

میدونی یهو یاد چی افتادم؟ یاد روز ولنتاین!

که  پنجشنبه بود و ما با اینکه تعطیل بودیم رفتیم مدرسه!

چووووووون باید کارای مسابقه زبانو انجام میدادیم!

زنگ شیمی........چقد می خندیدیم!

تکیه کلاما یادته: خیــــــــــــــــر باشد!

اردو! 0o0o0o0o0o0o0o0o0

شام پیتزا آفتاب واسه اول شدن بچه های روبوتیک!!

دقیقا" چند ساعت فرصت داریم تا کل تمرینای جزوه تکمیلی رو رونویسی کنیم؟!

پاک کن...بازم غلط حل کردیم!

حالا دیگه خواهر غزالم عروسی کرد!

شبنم از همه چی راضیه! رشتی هم خوب داره یاد میگیره

نگین هم روز اخری بعد 2سال حرف زد.......................

امروز دل ارام حاضره! باباش گفت بخواب.....ولی اومد مدرسه!

آتنا بازم شعر جدید گفت....رو میزش ضرب گرفت و خوند: سوسک سیاه پشمالو...تو کوچه داش بازی میکرد!

پادینا دیشب تا دیروقت داش فوتبال آلمانو نگاه میکرد!

و الهه بازم حال ما رو بهم زد ....................................!

مژگان بلاخره به ارزوش رسید و ما آخرین دوشنبه ورزش کردیم!

هیـــــــــــــــس ریحانه اعصاب نداره بازم برمیگرده بت یه چی میگه ها!

و پگاه میگه: ریحانه بازم تو حرف زدی؟!

بازم از صندلیه عقب با کفش لباسه بچه ها رو خاکی کردیم اما نگین هیچی نگفت!

طراوت هم بلاخره سر زنگ آمار واسه خودش مردی شد!!!

ولی آنا دیگه B2  نیست!

الهام امروز ساندویچ سیب زمینی آورد و بازم اون سئوال احمقانه: میدونی امروز چی آوردم؟

خب...تو که میدونی من سیب زمینی دوس دارم!....الهام این سئوالو چرا اینجوری حل کردیم؟؟!

همه میدونیم نازنین خیلی خوشحال میشه وقتی بخاطر ریاضیه خوبش بهش میگیم چی چی غورس!

و صفورا! با همه ی مهربونیاش! بازم نمیذاره من تخته رو ببینم!

سارا بازم خاطره داره...............

سحر بازم تیکه پروند .........

بازم نشد اشک پگاهو در بیاریم

عجب زوج هنری ای شدیم منو ژاله!.....ژاله، شیطونه کلاس! خدای طنز!

آرام کجاش آرومه؟!

بهناز و آدامس خرسیاش!

و فرگل که همش بهمون لبخند میزنه و من ته دلم میگم: لابد از شیطونیامون خوشش میاد!

همه حالا خاطره شده برام!

همش...................که حتی نمیتونم تک تکو برات نام ببرم!

همه چی زود تموم شد

حالا ماییم و یه کلاس خالی.......!

سعیده  کنار در نشسته و داره گریه میکنه!!